سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که نسبت به خانواده اش بخل ورزد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
امروز: سه شنبه 103 آذر 13

اهل دانشگاهم

روزگارم خوش نیست

ژتونی دارم خرده پولی،

سرسوزن هوشی

دوستانی دارم بهتر از شمر ویزید

دوستانی که همچون من مشروطند

واتاقی که همین نزدیکی است

اهل دانشگاهم

پیشه ام گپ زدن است

گاه گاهی هم مینویسم تکلیف

می سپارم به شما

تا به یک نمره بیست که در آن زندانیست

دلتان تازه شود

چه خیالی-چه خیالی- میدانم

کپ زدن بیهوده است

خوب میدانم دانشم کم عمق است

اهل دانشگاهم

قبله ام آموزش-

جانمازم جزوه

مهرم میز

عشق از پنجره ها می گیریم

همه ذرات مخ من متبلور شده است

پدرم وقتی رفت پاسبان ها همه استاد شدند

استاد از من پرسید چند نمره زمن میخواهی ؟

من از او پرسیدم دل خوش سیری چند

پدر م استاتیک را از بر داشت

و کوئیز هم میداد

درس ها را آن روز حفظ می کردم در خواب

امتحان چیزی بود مثل آب خوردن

خوب یادم هست درسی بی رنجش میخواندم

نمره بی خواهش می آوردم

تا معلم پارازیت می انداخت

همه غش می کردند

من کسی را دیدم

که برای داشتن یک نمره 10

دم دانشکده پشتک میزد

دختری را دیدم که به ترمینال نفرین می کرد

اتوبوسی دیدم پر از دانشجو و چه سنگین می رفت

اتوبوسی دیدم

کسی از روزن پنجره می گفت: کمک

سفر سبز چمن با کوکو بارش اشک

پس از نمره تک جنگ آموزش با دانشجو

جنگ دانش جویان سر ته دیگ غذا

جنگ نقلیه با جمعیت منتظران

حمله درس به مخ حذف یک درس

به فرماندهی کامپیوتر

فتح یک نمره به دست ترمیم

فتح یک نمره به دست استاد

مثل یک لبخند در آخر ترم

همه را دیدم

اهل دانشگاهم

اما نیستم دانشجو کارت من گم شده است

من به مشروط شدن نزدیکم

من در این دانشگاه چقدر مضطربم

من ندیدم هرگز یک نمره بیست

من ندیدم که کسی ترم آخر باشد

من به یک نمره ناقابل 10 خشنودم

وبه لیسانس قناعت دارم

من در این دانشگاه در سراشیب کسالت هستم

خوب میدانم که استاد کی کوئیزمیگیرد

اتوبوس کی می آید

خوب میدانم برگه حذف کجاست

هر کجا هستم باشم تریا، نقلیه،دانشکده از آن منست

رختها را بکنیم پی ورزش برویم

توپ دریک قدمی است

ونگوئیم که افتادن مفهوم بدی است

ونگوئیم کتابی که درآن فرمول نیست

وبدانیم اگر سلف نبود همگی می مردیم

وبدانیم اگر نقلیه روزی تعطیل شود همگی می مانیم

و نترسیم از حذف

وبدانیم اگر حذف نبود همگی می ماندیم

وبپرسیم کجاییم و چه کاری داریم

و نپرسیم که در قیمه چرا گوشت کم است

بد نگوییم به استاد اگر نمره تک آوردیم

کار ما نیست شناسایی مسئول غذا

کار ما شاید این است

که در حسرت یک صندلی خالی پیوسته شناور باشیم

کار ما نیست شناسایی بی نظمی ها ...
 
به نظر شما تا حالا شاعری مثل من تا حالا بهدنیا اومده ؟

 

پایان




 نوشته شده توسط عرب عامری در دوشنبه 87/10/9 و ساعت 7:56 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم

کوچه ام آفتابی که نیست هیچ مهتابی هم نیست و شاید اصلاً کوچه نیست
عرب عامری
خیلی وبلاگ توپیه

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 1
مجموع بازدیدها: 64677
فهرست موضوعی یادداشت ها
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه